انگشت بریده

همسر یکی از دوستام به سبک هایکو شعر میگه 

گفتم یکی از شعرای همسرت رو بفرست این رو فرستاد:

با انگشت بریده ات قهوه ام را شیرین میکنم و باز کنار فنجان میگذارمش(مهدی قنبری)

یاد یه خاطره ای افتادم یه هم اتاقی داشتیم مستقیم نمیگم کی😄😄😄

آخر هفته تنهاش گذاشته بودیم تو اتاق رفته بودیم خونه شنبه که اومدیم دیدیم نیست یه جوری رفته انگاری فرار کرده بعد بهش گفتم چی شد چرا رفتی گفت هیچی نصف شب به سرم زد مطالعه کنم کتاب ناصر ارمنی امیرخانی رو میخوندم داستان انگشتر  توی داستان طرف انگشت بریده یکی رو توی تشکش میبینه نصف شبی هم اتاقیمون رو تنهایی خوف بر میداره اصن سر همین قضیه یه ماه بیشتر با ما هم اتاقی نموند 

فقط میخواستم بگم ببین مردم با انگشت بریده چقدر عاشقانه زندگی میکنند


چقدر خوبه که استاد راهنمای آدم خانوم باشه واسه پیام دادن بهش مجبور نیستم فکر کنم جمله بندیم چه جوری باشه راحت بهش پیام میدم 



۹ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

لقمه دهن


جرّ و منجر کردن با احمد کبری خانم ،عایدی ندارد حاج آقا! حرف را باید به او تنقیه کرد که آن هم فعلاً میسّر نیست.

طفلکی پیرزن ،چه لعبت های آفتاب ندیده ای را از همین محله ی خودمان برایش تکه گرفت.قبول نکرد.عشق صبیه ی آمیزفلاح، حسابی کر و کورش کرده.به همین برکت قسم،چقدر برایش روضه خواندم که اینها در قد و قواره ی تو نیستند. لقمه را قاعده ی دهانت بردار.آمیز فلاح،گربه ی عمارت شان مستطیع و واجب الحج ست.یک روز خرج مطبخ شان قوت سال شماست... گوشش بدهکار نیست.

دین و دنیایش شده ته تغاری آمیزفلاح.زلفش را که بلند کرده هیچ،مسجد هم نمی آید.روی گاری را هم داده خطاطی کرده اند:

"فلاحُ خیر حافظا و هو ارحم الراحمین"

می ترسم به کفریات بکشد کار این جوانک یالغوز.

دعایش کن حاج آقا


پ ن۱ :کتاب گچ پژ محسن رضوانی از خرید های نمایشگاه کتاب امسال

پ ن۲ این رو که خوندم یاد ازدواج اخیر یکی از آشناها افتادم  مثلا برا دعوت پیام داده بود پنجشنبه جاجرود منتظرتونیم میخواستم بهش پیام بدم مومن ما که میدونیم نمیخواستی دعوتمون کنی فقط میخواستی بگی عروسی جاجروده  آخه آدم وقتی میخواد یکی رو دعوت کنه آدرس دقیق میده نه اینکه فقط اسم منطقه رو بنویسه  

۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

زیارت آخر

همیشه دوست داشتم ضریح رو از سمت ورودی آقایون ببینم یه بار از سمت گوهرشاد رفتم که برم خادما نذاشتند 

امروز خیلی خلوت بود برای زیارت وداع اومدم سر ظهر تقریبا خلوت ترین حالت این چند روز رو داشت 

دوباره رفتم سمت ورودی آقایون دیدم خیلی خلوته هیشکی نیست  خادما سرشون گرم حرف زدن بود بی هوا سرم و انداختم پایین رفتم تا نزدیک سمت در ورودی آقایون ایستادم سلام دادن

خادمه دید پشت سرم اومد که خانوم از این طرف نه از بیخ عرب شدم داشت با عربی حالیم میکرد که از کدوم سمت برم که من فضولیم ارضا شده بود و دیگه یه سلامم داده بودم با علامت سر فهموندم که فهمیدم اشتباه اومدم

ولی انصافا خیلی خلوت بود طرف آقایون خلوت خلوت 

هیشکی نبود 

طرف خانوما در خلوت ترین حالتش باید زری کماندو باشی که بتونی دست به ضریح برسونی 


۳ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

بی ربط پسندان

یه استادی داشتیم من خیلی خوشم میومد از درس دادنش باهاش کنترل کیفیت داشتیم یه درس آماری محض یهوو وسطش میدیدی میرفت توی قران داستان حضرت سلیمان و مورچه رو میگفت یا مثلا از تذکره الاولیا و فیه ما فیه شروع میکرد صحبت کردن همه کلاساش همینجوری بود خیلی دوست داشتم سبکش رو یه بار با یکی از این خیلی درسخونای کلاس داشتیم در مورد استادا صحبت میکردیم گفتم فلانی خیلی خوبه ها گفت اصلا خووب نیست گفتم اواااا این واقعا فوق العادست گفت نه اینم وسط درس چرت و پرت میگه مطالبش ربطی به هم نداره استادی خوبه که بیاد درسش زو بده و بره اینقد بی ربط حرف نزنه خیلی برام عجیب بووود من سر کلاس این استاااد کیف میکردم اصن عاشق این گریز زدناش بودم.....

جالبه گاهی میشینم نظرات وبلاگ فیش نگار رو میخونم میبینم دقیقا یه تعداد به همین بی ربط نوشتن مطالب گیر میدن یاد همکلاسی درس خونمون افتادم 

نمیدونم واقعا چه نوع تفاوتی توی طرز تفکرمون وجود داره


همه خانواده شماره ملی هاشون رو توی نرم افزار رضوان ثبت کردن برا غذا حضرتی ولی من حاضر نشدم خواهرم فهمید چرا گفت حالا اگه اون با رفقاش رفته باشه و غذا حضرتی خورده باشه چیکار میکنی گفتم آدمی که اینقد بی معرفت باشه به درد زندگی نمیخوره منم 😄😄😄😄


۵ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

تا یار که را خواهد و میلش به که باشد

مکان. حرم امام رضا صحن انقلاب

زمان صبح چهارشنبه بیست و دوم خرداد ۹۸

یکی دو ماه پیش که خانواده برنامه ریختند برای مشهد به تاریخ اعتراض کردم که آقا من امتحان جامع دارم نمیتونم بیام ده روز دیرتر برید که منم بیام

گفتند نه ما همین تاریخ میریم تو مشکل خودته

گفتم حداقل موقع امتحان جامع باشید بهم روحیه بدید سخته بخدا 

گفتن بیا بروو عامو یادت رفته یه روز صبح پا شدی از خونه رفتی بیرون ظهر برگشتی گفتیم کجا بودی گفتی کنکور داشتم حالا واسه امتحان جامع توقع داری سفرمون رو کنسل کنیم دلیلشون اینقد قانع کننده بود که حرفی نزدم

گفتم دلتون میاد بدون من برید 

گفتن آره اصلا همین تاریخ میریم که تو نیای گفتند زیادیت میشه تو یه سال گذشته سه بار مشهد رفتی کربلا رفتی قم رفتی همش در حال رفتن بودی 

هنوزم سه ماهه نیست که از مشهد برگشتی رو دل میکنی 

گفتم باشه فک کردین دست شماست؟

خب سیل اومد امتحان اردیبهشت و فروردین msrt به تاخیر افتاد باید مدرک زبانم رو قبل امتحان جامع تحویل دانشگاه میدادم نشد مجبور شدم حذف ترم کنم

خانواده هم بلیط قطار گیرشون نیومد از اونجا که من با یه آژانس مسافرتی آشنا بودم گفتند زنگ بزن ببین میتونی برامون بلیط جور کنی زنگ زدم یه دونه بلیط بود بهشون گفتم یه دونه بلیط هست برا خودم هتل که رزرو کردین من اتاق دارم میرم شما هم اگه امام رضا طلبیدتون بیاید:))))

دیگه دیدم خیلی حالشون گرفته شد پیگیری کردم براشون بلیط جور کردم با خودم آوردمشون مشهد




۱۰ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

ربط سیل و مشهد

شاید باورتان نشود اما سیل عید امسال مرا فردا راهی مشهد کرده است

پیدا کنید پرتقال فروش را 

ربطش خیلی زیاد است

اگه تونستید ربطش رو پیدا کنید؟؟؟

جایزشم دعا میکنم همتون اربعین کربلا باشید

۶ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

اندیشه امام باید نقش جهان شود نه نقش جهان میدان امام

1- یک بار اوایل که هنوز اصفهان را بلد نبودم میخواستم بروم میدان نقش جهان خیابان های اطرافش بودم  از یک پیرمردی که یک لباس قرمز خیلی جیغغغغ با یک شلوار لی آبی و کروات و عینک آفتابی خفن داشت پرسیدم ببخشید میدون نقش جهان از کدوم سمته 
اقای محترم یک نگاهی به ما انداخت و گفت بهت نمیاید طاغوتی باشی 
گفتم برا چی طاغوتی باشم گفت آخه میگی نقش جهان 
گفتم چه ربطی داره خب اسمش نقش جهانِ گفت نه دخترم انقلابیا اسمش رو گذاشتن میدون امام الانم اگه بگی نقش جهان بهت میگن طاغوتی 
فرصت بحث نبود که بهش بگم اسم نقش جهان هیچ ربطی به طاغوت نداره و از زمان صفویه این اسم بوه لبخندی زد و لبخندی زدم و آدرس را گرفتم و رفتم میدان امام
و اما بعد...

2- همیشه از گفتن میدان نقش جهان بیشتر لذت میبرم تا گفتن میدان امام یکی از اشتباهات این است که همه نام ها و اسم ها شبیه هم بشود همه میدان ها بشود امام و انقلاب و آزادی آن وقت چه تفاوتی میان اصفهان و تهران وشیراز و یزد و ... قرار است وجود داشته باشد یکی از اشتباهاتی که هویت شهری خیلی از شهر های ما را از بین میبرد همین یکسان سازی های بی مورد است یکسان سازی ساخت و ساز شهری  و نام گذاری ها هویت بومی شهر ها را از بین میبرد 
از منظر تصویر سازی هم که فکرش را بکنید اگر کسی میدان امام را ندیده باشد با شنیدن نام میدان امام این تصور ایجاد میشود که حتما یک میدانی هست با تمثال امام خمینی یا به دستور امام خمینی ساخته شده است 
اما نام نقش جهان به خودی خود تصویر سازی عمیق تری از یک بنای تاریخی را در ذهن ایجاد میکند.

3- چرا فکر میکنیم برای زنده نگه داشتن اندیشه و تفکر امام باید فقط نامش را صرفا به روی یک بنایی بگذاریم خیلی وقت ها وارد میدان امام میشوی اما هیچ اثری از تفکر امام در آنجا دیده نمیشود 
خیلی ها نام امام را با خودشان یدک میکشند و هیچ نسبت فکری با امام جانمان ندارند، و چه آدم هایی که از فرسنگ ها دور احیا گر تفکر امام میشوند 
شهدا و امام بیش از آنکه به نام گذاری نیاز داشته باشند به تبیین تفکرشان توسط مدعیان سینه چاکشان نیاز دارند........

4-یک اتفاق بدی که بعد از انقلاب توسط عده ای تند رو و به اصطلاح انقلابی خیلی شدید افتاد همین از بین بردن برخی بناهای تاریخی صرفا به خاطر اینکه قبل از انقلاب ساخته شده است بود خیلی هایش بنای تاریخی بود که هیچ ربطی به طاغوت و پهلوی نداشت
خیلی از تغییر نام های اشتباهی که صورت گرفت 

5-حتی به طور کلی جدا از بحث افراطی بودن در این نوع رفتار ها یکی از راه هایی که کشور ما میتواند کسب در آمد کند استفاده از همین هویت تاریخی نمودار شده در اِلمان های شهری است نباید اجازه داده شود تا همه شهر ها به صورت یکسان و مدرن ساخته شود نام گذاری ها یکسان شود اتفاق بدی که برای تهران افتاده است و به ترتیب دارد دامنگیر همه کلان شهر ها و بعد هم احتمالا شهر های کوچکتر میشود وقتی به تهران وارد میشوی هیچ دوره تاریخی به چشمت نمیاید فقط مشتی سنگ و سیمان و برج اتفاقی که در بالا شهر های اصفهان هم در حال شکلگیری هست ایضا در یزد در حالی که ما باید با ورود به هر شهری که پیشینه تاریخی دارد تفاوت ها را کاملا حس کنیم و بفهمیم وارد ساختاری متفاوت شده ایم(حوصلم نمیشه بیشتر بنویسم:)))))

اصلا یادم نبود فردا رحلت امام همیشه چهارده خرداد یک غمگینی خاص خودش رو دارد کاش واقعا احیا گر تفکر امام باشیم

چقدر علمی شد بحث بهم نمیاد نه؟؟؟

پ ن : البته با برخی از تغییر نام ها موافقم هرچی که اسم فرح و آریا مهر و پهلوی و اینا هست باید عوض بشه 
 

۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

آهوی ما از کُرگی مهمان نبود

از بچگی آرزو داشتیم یک بار هم که شده یک جایی نقش مهمان را داشته باشیم 

خیلی خانمانه دعوتمان بکنند بعد برایمان سفره بیندازند بعد هم ما عقب بنشینیم و آنها سفره را جمع کنند بعدش یک لیوان نوشیدنی خنک بیاورند اگر هم هر از گاهی از سر تعارف خواستیم بلند شویم و کمکی بکنیم به زور سر جایمان بنشاننمان و بگویند اِوا خاک عالم شما مهمانید 

بچه که بودیم اگر جایی میرفتیم مهمانی بعد از غذا مادرمان با چشم و ابرو میفهماند که پاشو سفره را جمع کن ظرف ها را بشور صاحباخانه هم که آهویی مفتی گیر میاورد ظرف های غذای سه روز قبلشان هم قاطی ظرف های آن روز میریخت توی ظرف شویی تا ما بشوریم 

یا مثلا همه که جمع میشدند خانه پدر بزرگ نمیدانم چه جوری بود که همه دختر عموها و عمه ها مهمان بودند به جز ما که از خودشان بودیم خیلی زور بود کله پاچه درست میکردند بعد  میگذاشتند اول به همه برسد  آب سماور را دور نخود های مانده ته دیگ میچرخاندن و به ما میدادند آخرش هم ظرف ها را باید ما میشستیم

بعد ها که خواهر ازدواج کرد دانشگاهمان نزدیک خانشان بود گاهی زنگ میزد میگفت ظهر بیا اینجا غذا ما هم خوشحال که خواهر جان دعوتمان کرده است  کلی قر و غمزه میامدیم برای رفقا که ما امروز خوابگاه نمیاییم خواهر جان دعوتمان کرده است چشمتان روز بد نبیند وقتی میرفتیم یکهو میدیم غذا را خورده اند و سفره هم جمع کرده اند یادشان رفته که مرا دعوت کرده بودند خواهر جان میفرمود که اشکال ندارد تو که از خودمانی سوپ پریشبی توی یخچال هست گرم کن بخور نون هم توی سفره هست توی دلم میگفتم آخه لاکردار حداقل  نگوووو سوپ پریشبی حالا قسمت حرص در آورش این بود که کافی بود یکی از برادر شوهر هایش مهمانش باشد از شب قبل در تدارک بود که چی چی درست کند. هر چی فکر میکنم نمیفهمیدم چطور بود که من مهمان نبودم ولی برادر شوهر هایش مهمان بودند 

حالا هم خیلی شریط فرقی نکرده است خانه رفقا که میرویم اصلا نقش مهمان را نداریم چند وقت پیش دور همی بود از دوستان قدیمی خانه یکی از دوستان همه قرار بود جمع بشوند از آنجا که ما قبلا یکی دوبار خانه این دوستمان رفته بودیم شدیم میزبان و کارمان شد انداختن سفره و جمع کردن و چایی آوردن و بردن به جان خودم همه انجا مهمان بودند به جز من.....

هفته پیش یکی از رفقا زنگ زد فلانی اگه توی خوابگاه تنهایی پاشو بیا خانه ما شوهرمان خانه تشریف ندارند ما هم خوشحال از اینکه توی خوابگاه سحری نداشتیم با کمال میل دعوت وی را لبیک گفته و خودمان را انداختیم خانه رفیق جان جایتان خالی رفیق فرمود من که بچه کوچیک دارم سحر بیدار نمیشوم خودت بی زحمت پاشو تخم مرغ توی یخچال هست یه نیمرو درست کن بخور(البته من هم کم نگذاشتم هی از خواب بلندش کردم یکبار آدرس روغن را پرسیدم یک بار نمک خواستم یکبار سراغ نان را گرفتم بیچاره ترجیح داد بلند شود )

خلاصه اینکه میبینی خدا جان  آهوی ما از همان کرگیش هیچ کجا مهمان نبود خدا رو شکر همه جا از خودشان بود 

خدا یا حالا خوشیم و برایمان کافیست اگر میان همه این ها در مهمانی شما مهمان باشیم و مورد توجه ویژه شمای میزبان قرار بگیریم 


پ ن: البته که مزاح بود خودمان ترجیح میدهیم با دوستانمان راحت باشیم و حکم میزبان و میهمانی بینمان برقرار نباشد کلا توی رابطه دوستانه ام از پرستیژمهمان بودن خوشم نمیاید

۵ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

موقتانه



گم شده ای وسط جمعیتی که هیچ کدام شبیه تو نیستند.......


#خیلی خیلی موقتانه

# نبودنانه 

۶ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

کاهش وزن به شیوه دهه هشتادیا

خواهر زادم چند وقت پیش از خواهر کوچیکم که پزشکه میپرسه که خاله راست میگن آدم با یه کلیه هم میتونه زندگی کنه خواهرم میگه آره میشه با یه کلیه هم زندگی کرد

بعد میگه خاله یعنی هیچ مشکلی برامون پیش نمیاد خواهرم میگه نه هیچ مشکلی پیش نمیاد

میگه دیگه کدوم از اعضای بدنمون رو بیرون بیاریم مشکلی پیش نمیاد 

خواهرم یه چنتایی نام برد گفت بدون اینا هم میشه زندگی کرد

گفت اونوقت همه اینا روهم چند کیلو میشه

خواهرم میگه خاله واسه چی داری اینا رو میپرسی

میگه خاله آخه  مامانم گیر داده  میگه باید وزن کم کنی منم میخوام این اضافیا رو بیرون بیارم اگه میشه لیست چیزایی که میتونم بیرون بیارم از بدنم رو بنویس یه نوبتم بیمارستان برام بگیر


ما هیچ 

ما نگاه 

۵ نظر ۹ موافق ۰ مخالف
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان