جرّ و منجر کردن با احمد کبری خانم ،عایدی ندارد حاج آقا! حرف را باید به او تنقیه کرد که آن هم فعلاً میسّر نیست.
طفلکی پیرزن ،چه لعبت های آفتاب ندیده ای را از همین محله ی خودمان برایش تکه گرفت.قبول نکرد.عشق صبیه ی آمیزفلاح، حسابی کر و کورش کرده.به همین برکت قسم،چقدر برایش روضه خواندم که اینها در قد و قواره ی تو نیستند. لقمه را قاعده ی دهانت بردار.آمیز فلاح،گربه ی عمارت شان مستطیع و واجب الحج ست.یک روز خرج مطبخ شان قوت سال شماست... گوشش بدهکار نیست.
دین و دنیایش شده ته تغاری آمیزفلاح.زلفش را که بلند کرده هیچ،مسجد هم نمی آید.روی گاری را هم داده خطاطی کرده اند:
"فلاحُ خیر حافظا و هو ارحم الراحمین"
می ترسم به کفریات بکشد کار این جوانک یالغوز.
دعایش کن حاج آقا
پ ن۱ :کتاب گچ پژ محسن رضوانی از خرید های نمایشگاه کتاب امسال
پ ن۲ این رو که خوندم یاد ازدواج اخیر یکی از آشناها افتادم مثلا برا دعوت پیام داده بود پنجشنبه جاجرود منتظرتونیم میخواستم بهش پیام بدم مومن ما که میدونیم نمیخواستی دعوتمون کنی فقط میخواستی بگی عروسی جاجروده آخه آدم وقتی میخواد یکی رو دعوت کنه آدرس دقیق میده نه اینکه فقط اسم منطقه رو بنویسه