یه استادی داشتیم من خیلی خوشم میومد از درس دادنش باهاش کنترل کیفیت داشتیم یه درس آماری محض یهوو وسطش میدیدی میرفت توی قران داستان حضرت سلیمان و مورچه رو میگفت یا مثلا از تذکره الاولیا و فیه ما فیه شروع میکرد صحبت کردن همه کلاساش همینجوری بود خیلی دوست داشتم سبکش رو یه بار با یکی از این خیلی درسخونای کلاس داشتیم در مورد استادا صحبت میکردیم گفتم فلانی خیلی خوبه ها گفت اصلا خووب نیست گفتم اواااا این واقعا فوق العادست گفت نه اینم وسط درس چرت و پرت میگه مطالبش ربطی به هم نداره استادی خوبه که بیاد درسش زو بده و بره اینقد بی ربط حرف نزنه خیلی برام عجیب بووود من سر کلاس این استاااد کیف میکردم اصن عاشق این گریز زدناش بودم.....
جالبه گاهی میشینم نظرات وبلاگ فیش نگار رو میخونم میبینم دقیقا یه تعداد به همین بی ربط نوشتن مطالب گیر میدن یاد همکلاسی درس خونمون افتادم
نمیدونم واقعا چه نوع تفاوتی توی طرز تفکرمون وجود داره
همه خانواده شماره ملی هاشون رو توی نرم افزار رضوان ثبت کردن برا غذا حضرتی ولی من حاضر نشدم خواهرم فهمید چرا گفت حالا اگه اون با رفقاش رفته باشه و غذا حضرتی خورده باشه چیکار میکنی گفتم آدمی که اینقد بی معرفت باشه به درد زندگی نمیخوره منم 😄😄😄😄