:))))) نمیدونم چی عنوان بذارم

پشت لبخند هرزه ات زهریست

چشم هایت شرور و بی پروا

دختر روز های بارانی 

رنگ زرد دو چکمه ات غوغا

 

رد پایت همیشه هر جاهست

هرکجا حرفی از جدایی هست

هرکجا دست عاشقی تنهاست

بی گمان از تو رد پایی هست 

 

سخت سوزانده قلب شهری را

حرف هایی که بر زبان داری

پشت این چشم های رنگینت

جامی از زهر شوکران داری

 

وای وقتی که میروی از شهر

لرزه بر شانه ی درختان است

سرد و تاریک و آسمان گریان

بعد تو روز ها زمستان است.

 

پ ن ۱ داشتم بین پیامایی که به یکی از دوستام دادم جستجو میکردم در پی یک مطلبی بودم یهووو این شعر رو دیدم خیلی وقت پیش گفته بودم مثلا تمرین یه چارپاره بود البته تا اونجایی که یادم میاد دوتا دیگه بندم بینش داشت که نمیدونم الان چرا نیست بازم باید لعنت بفرستم به اونی که گوشی دوست داشتنیم رو دزدید

پ ن ۲ یکی از دوستان شاعرم کلی ایراد ریز درشت در آورد توش گفت خیلی ضعیفه بنده هم با کمال میل قبول کردم دیگه تمرین چارپاره نکردم :))) 

پ ن ۳ امتحان دارم کاش تموم بشه 

۱۷ نظر ۶ موافق ۰ مخالف
دچارِ فیش‌نگار
۱۳ آبان ۱۶:۵۳

هر چی گشتم حاشیه ای پیدا نشد که درباره اش اظهار نظر کنم

(من معمولا درباره حاشیه ها حرف میزنم)

پاسخ :

بگردید حاشیه پیداا میشه مثلا میتونید نسبت به رنگ خط متن اعتراض کنید:))
حالا نمیشه ایندفعه راجع به اصل مطلب نظر بدید 
دچارِ فیش‌نگار
۱۳ آبان ۱۷:۰۸

یکی از بلاگرا قالبش رو مشکی کرده بود

فونتش هم که ریز

من تا آخر صفر وبش نرفتم :)

پاسخ :

الان این تهدید بود که اگه قالب رو عوض نکنم دیگه نمیاید 
من قالب رو عوض نمیکنم ولی خب از اونجایی که ما مشتری مدار هستیم برا خطش یه فکری میکنم  
تهدیدتون خطر ناک بود
امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ
۱۳ آبان ۱۷:۱۱

اتفاقا من ازین شعر خیلی خوشم اومده بود، نذار نظر یه نفر قلمت رو از کار بندازه

پاسخ :

برات  در همین حد بود فرستادم یا ویرایش شدش برات فرستادم داری یا نه من توی اون گوشیم بوده اینم الان از توی پیامایی که توی تلگرام فرستاده بودم پیدا کردم 
متاسفانه نمیدونم چرا جدیدا زود تو ذوقم میخوره کلا شعر رو به خاطر حرف یه نفر ول کردم
مردی بنام شقایق ...
۱۳ آبان ۱۷:۱۱

سلام

 

اتفاقا برای شروع خیلی هم خوبه

 

من بشدت غالب چهارپاره رو دوست دارم

ازون بیشتر چارتک (ابداعی یکی از اساتید اصفهان)

 

بنظرم خیلی خوب میشه توش حرفای جدی زد :)

پاسخ :

سلام
خودمم چارپاره رو خیلی دوست برای همین خواستم تمرین کنم البته این بعدش خیلی ویرایش شد دوتا بند دیگه هم بهش اضافه شد ولی متاسفانه پیدا نکردم الان ویرایش شده رو
متاسفانه بد زدند تو ذوقم گفتند خیلی دوره از یه چهارپاره متوسط حتی  :))) منم اصفهانی نیستم که روم زیاد باشه :))
چارتک چه جوریه نمونه ای ازش دارید؟؟
دچارِ فیش‌نگار
۱۳ آبان ۱۷:۲۲

قالب شما که سیاه نیست که! عجب برداشت عجیبیی کردین :)

پاسخ :

قطعا شما وبلاگ وزین  و به این خوبی رو قرار نیست تهدید کنید و دیگه نیاید 
چون اولش از بی حاشیگی برا نظر دادن ناراحت بودید خواستم بگم  حاشیه همه جا پیدا میشه که در موردش صحبت کنید 
 
دچارِ فیش‌نگار
۱۳ آبان ۱۸:۰۱

وزین بر وزن حزینه؟

پاسخ :

بله درست تشخیص دادید هم وزن هستند ولی هم خانواده نیستند 

سر گشته
۱۳ آبان ۱۹:۳۷

سلام

از نظر اهل فن خبر ندارم ولی از نظر یک نفر شعرخون خیلی هم خوب بود

پاسخ :

سلام ممنون که خوب دیدید 

پا ییز
۱۳ آبان ۲۱:۳۴

چیزه 

شکایت کن خوب! 

پاسخ :

واسه گوشیم شکایت کنم  هفت هشت ماه پیش دزد برد 
پا ییز
۱۳ آبان ۲۱:۳۵

حالا چرا این قدر فصل پاییز رو بی اخلاق توصیف کردی? یجوری شدم :/ 

پاسخ :

بی اخلاق که نیست اتفاقا اخلاقش خیلی خوبه که وقتی میره زندگی از فراقش شبیه زمستون میشه
مردی بنام شقایق ...
۱۳ آبان ۲۲:۱۱
تازه فهمیده ام غریب تویی...

می‌نشینم که صبح بردارم
سر از این صندلی مقابل تو
همه‌ی حرف‌هام را این‌بار
می‌نویسم ولی مقابل تو

آدم قفل‌کرده یعنی من

دفعه قبل هم همین شده بود
آمدم بی‌درنگ برگشتم
حرف‌هایم نگفته باقی ماند
از حرم گیج و منگ برگشتم

کمکم کن گلوی من گیر است

 

راستی گفته‌ام که از اتوبوس
تا در صحن با وزیدن باد
چند تا روسری رها شد و رفت
چندتا روسری زمین افتاد؟!

واقعا جای مادرم خالی

 

واقعا جای مادرم خالی
از در خانه تا خود مشهد
روسری جای خود که چادر هم
هیچ وقت از سرش نمی‌افتد

سر او می‌رود، حیایش... نه!

 

با خودم گاه فکر می‌کردم
پل خواجو هواش مسموم است
ولی انگار بی‌حیایی‌ها
پیش چشم امام معصوم است

تازه فهمیده‌ام غریب تویی

همه این‌طور نیستند اما
همه در بین صد نفر شده گم
شهرها نیز مثل هم شده‌اند
اصفهان مشهد است و مشهد، قم

سابقا شهرها مقدس بود

 

کاش می‌شد کسی برم دارد
بگذارد ورودی حرمت
روضه‌خوان نیستم ولی خون است
دل من از کبودی حرمت

چه بلایی سر تو آوردیم

 

دم در هم هوا عوض شده است
چوب‌پرها به کار دیگری‌اند
دست در دست خادمان شما
گرم در کار شال و روسری‌اند

صحن‌ها هم به زور محترم‌اند

 

درد دل‌هام در حرم هم هست
درددل‌های من فراوان است
لااقل خوب شد به لطف ضریح
حرم تو زنانه مردانه است

گرچه شیشه حجاب خوبی نیست!

 

حرف‌های نگفته‌ای دارد
عکس‌های قدیمی پدرم
قصد دارم بگردم و در شهر
مثل این‌ها یکی دو تا بخرم

پسرم ارث خوب می‌خواهد

 

همه رفتند و مانده‌ام این‌جا
کاش می‌شد نیامده بروم
بروم در اتاق خود تنها
از همان دور زائرت بشوم

مثل حالا که در اتاقم و تو!

 

(محسن ناصحی)

مردی بنام شقایق ...
۱۳ آبان ۲۲:۱۳
شاعر شدن حواس مرا از تو پرت کرد...
یا امام رضا:

 

شاید تو را شبیه خودت صاف و ساده ، نه

شاید تو را به شکل همین قالبی که هست

مثل غزل که نه ، دو سه ترفند لازم است

تا سوژه تو را به نخ چارپاره بست

                  قیچی که هست ، پاره کنی یا نه دست توست..

 

خب فرض کن که کسی شاعر تو نیست

اصلا خیال کن که تو دعبل نداشتی

اما به جاش سوژه زیاد است و حرف دل

یعنی عزیز من تو خودت دل نداشتی!؟

                    جز تو کسی به داد دل من نمی رسد..

 

در بوی تند ادکلن شهر گم شدم

در بین عطرهای مدرن فرانسوی

از هر مسیر میگذرم گیر می کنم

در شور و حال کوچه در این حسّ معنوی!

                   دلخور نشو ، به صحن تو هم فکر می کنم...

 

از حسّ و حال پنجره هایت گذر کن و

از داخل ضریح جدا شو بیا جلو

تنها برای دور و برت نیستی عزیز

یکبار هم بیا تو کنار پیاده رو

                   شاید پیاده رو به هوای تو پاک شد!

 

هم مُهر هست و هم رُژ لب ، گیج میزنم

در حس و حال دخترکانی که ناگزیر

با کیفهای رنگی خود می دوند و باز

در صحن میرسند به صفهای سر به زیر

                   از لاکهایشان چه وضویی چکیده است!!

 

اینجا محل آمد و رفت ملائکه است

هی تاب میخوریم میان نوشته ها

شکر خدا هوای حرم پاک مانده است

سیگار، معضلی است برای فرشته ها..

                   مشکل چه خوب بود اگر دود بود و بس!

 

دستت درست ، آمد و از تو شفا گرفت

مادر بزرگ پیر بدون معالجه

تو منحصر به داخل این صحن نیستی

شرمنده ! پشت پنجره ات مانده ای که چه ؟

                  در بین کوچه ، هرچه بخواهی مریض هست!!

 

یادش به خیر کاسه طلاهای صحن تو

هی استفاده می شد و مانند قبل بود

امروز هم به لطف لب رنگ رنگ ما

لیوان آب هم شده لب سرخ و لب کبود

                  مفهوم دست در وسط کاسه مرده است...

 

بر من ببخش دست خودم نیست ، شاعرم

گاهی فقط به سوژه شدن فکر می کنم

با اینکه هست هرچه که تصویر کرده ام

تو برتری از آنچه که من فکر میکنم

                (( شاعر شدن حواس مرا از تو پرت کرد))

پاسخ :

خیلی زیباااا بود ممنون واقعااا عالی بود
احسان ..
۱۵ آبان ۰۶:۳۳

سلام

قالبتون خیلی هم خوبه

دست نزنید آدم یاد نامه به خسروپرویز میفته! فقط مواظب باشید وبتونو موریانه نخوره!

ضمنا همش تو فکر چکمه زردم که چه شکلی میشه؟

پاسخ :

سلام
میدونم قالب خوبه دست نمیزنم بهش 
اون نامه خسرو پرویز نبود که موریانه خورد اون عهد نامه شعب ابی طالب بود که موریانه خورده بود خسرو پرویز خودش نامه رو پاره کرد :)))) تاریخ رو تحریف نکنید لطفااا
موریانه مجازی چیز جالبی میشه 
چکمه زردم الان زمستونه تو خیابون انواع و اقسام رنگاش میتوتید ببینید 
احسان ..
۱۵ آبان ۱۱:۲۹

عه؟ راست میگیدا، اون نامه نقشه گنج  گالیور بود که افتاد دست خسرو پرویز بعد کاپیتان لیچ نامه رو دزدید فرستاد برای ای کی یوسان، بعد اکی یو سان نامه رو دوباره فرستاد برای خسروپرویز، خسرو پرویز عصبانی شد گرفت نامه رو پاره کرد بی جنبه!!!

طرفای ما کسی چکمه زرد نمی پوشه، همه یا سفیدن یا سیاه یا کرم !!!

پاسخ :

تراوشات ذهنی شما حاصل دیدن چندتا فیلم متفاوت باهمه کمتر فیلم ببینید یا تاریخی و  تخیلی و کودکان و اینااا رو باهم نبینید که قیمه ها رو بریزید تو ماستا بعدم زیتون پرورده و ترشی و خامه عسل رو بهش اضافه کنید :)))

ولی جالبه طرفای ما با اینکه توی زمستونم هوا گرمه ملت چکمه زرد و سرخ و آبی میپوشند اونم تا زانووو با رنگ مو و کیفشون ست میکنند طرفای شمااا هنوز مدگراا نشدند 
البته کرمم به زرد نزدیکه !!!!
احسان ..
۱۵ آبان ۱۱:۵۶

اتفاقا من زیاد فیلم نمی بینم! گفتید زیتون پرورده دهنم آب افتاد....ایندفعه برم یکم زیتون پرورده بخرم.....چرا این چیزا رو یاد ملت میارید؟ بنظرتون کار درستیه؟؟؟؟

 

چرا طرفای ما اتفاقا همه چی میپوشن، بعضی وقتها هم چیزی نمی پوشن میان بیرون:)

زرد سیر خیلی ضایع است برای چکمه، قبول کنید، خودتون حاضرید چکمه زرد بپوشید؟

کرم باز قشنگه با لباسای روشن میاد

کنتراست رنگ رو باید رعایت کرد تو لباس پوشیدن

پاسخ :

شما احتمالا از اونایی هستید که تا خانوادتون میگن قربون چشم بادومیت میگید من بادوم میخوام 
این مواردی که هیچی نمیپوشن خیلی خوبه توی این گرونی کلی صرفه اقتصادی داره براشون
من چکمه نمیپوشم ولی زرد سیرم بد نیستااا نگاهتون رو تغییر بدید همه چی زیباست 


احسان ..
۱۵ آبان ۱۲:۴۱

احتمالا منظورتون همون کرمه که خیلی قشنگه

ولی من منظورم زرد خالصه که خیلی ضایع اس!

اصلا شما چرا باید چکمه بپوشید مگر باقیمانده ارتش هیتلرید؟

پاسخ :

کلا با زرد پدر کشتگی دارید 
همووون من موندم اونایی که چکمه میپوشن از اقوام مغولن یا هیتلر تازه تو هوای گرم 
ریحان
۱۵ آبان ۱۲:۴۵

شعر خودت خوب بود اما هی دنبال ادامه اش بودم...

اون دوتا شعر توی کامنت اما واقعا حرف نداشت...

عالیییییی

دلم برای شعر خوندن تنگ شد

راستی لپتاپ خریدم

به زودی میام بیان یا شایدم بلاگفا

پاسخ :

آره خب این دوتا دیگه بند داشت که تموم میکرد شعر رو  اون دوتاا نیست نمیدونم کجااا رفته یادمم نیست چی بود
میاام خونتون برات شعر میخونم بذار امتحانم رو بدم دوباره هروقت بیکار بشم آوار میشم سرت
ایووول لپتاب دار شدی حتمااا بیا بنیان رفاقت من و تو وبلاگ بود یادش به خیر
احسان ..
۱۵ آبان ۱۳:۲۵

شعر از خودتون بود؟ ایول!

امیدوارم از روی حسودی نگید

بعضی از تیپ ها ایجاب میکنه خب بعضی تیپ ها هم نه

تو تابستونشم من دیدم بعضی آقایون بوت میپوشن

پاسخ :

بله شعرش از خودم بود ممنون
نه بابا حسادتمون چی میااد ما کاری به کار ملت نداریم اصلا چکمه آهنی بپوشن 
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان