اگر دل ببندی.....

از بچگی همینجوری بودم اگر چیزی یا کسی را دوست داشتم دیگر از جانم برایش مایه میگذاشتم اصلا برایم مهم نبود خوب است یا بد است مهم این بود که من دوستش داشتم دلبسته اش بودم 

بد است خیلی بد است  از همه چیزم به خاطر دوست داشتنم میزدم هنوز هم همینطوریم  

نمیدانم شاید هم خوب است اگر چیزی ارزش دوست داشتن داشته باشد........

یکبار کلاس دوم دبستان بودم پدرم بعد از مدت ها ماموریت بودن  آمده بود سوغاتی برایم گل مو آورده بود 

گل موی دوست داشتنی سبز من هم از بچگی عاشق رنگ سبز یک روز توی مدرسه گل مویم را یکی از بچه ها گرفت که ببیند نمیدانم چطور شد که شکست درست چند دقیقه قبل از نماز ظهر بود باید میرفتیم نماز خانه نماز میخواندیم گل موی شکسته مانده بود توی دستم خیلی دوستش داشتم خیلی زیااد از همان دوست داشتن هایی که همه زندگیم شده بود 

رفتم نماز خانه صف اول ایستادم برای نماز گل موی شکسته را گذاشتم توی جا نمازم انگاری خودم شکسته بودم تمام وجودم درد میکرد توی نماز هق هق میکردم صدای زار زدنم به گوش مدیر مدرسه مان  رسید یکهوو بعد از نماز دیدم مدیرمان آمد جلو خم شد گل مو را از توی جانمازم برداشت صدای تلق تلق گل مو توی دستش را میشنیدم من خوش خیال را بگوو تمام نماز را داشتم به چسباندنش فکر میکردم ولی صدای تکه تکه شدن گل مووو توی دست مدیر انگاری همه چیز را از من گرفت 

گذاشت توی جا نمازم و گفت این را همیشه داشته باش تا بدانی هیچ چیزی توی زندگی ارزش این را ندارد که توی نماز برایش گریه کنی و رفت

هنوز صدایش توی گوشم است صدای نمیدانم دلسوزانه اش یا خشنش شاید هم صدای شکسته شدن گل مویم شاید هم صدای شکستن خودم ......

فکر کنم از همان روزها بود که خواستم به هیچ چیز و هیچ کسی دل نبندم هرچیزی که مجبور باشم برای نبودنش توی نماز صدای هق هقم بر صدای اهدنا الصراط المستقیمم غلبه کند 

هر وقت که دیدم دارم دل میبندم فرار کردم آدمیزاد که نمیتواند همه چیزش را برای دوست داشتنش بگذارد و بعد برای نبودنش توی نماز زار بزند ...........


پ ن طوقی پنج شنبه آمد خانه ما نشست روی حیاط دیدم که چشمانش انگاری یک حالی است امروز غروب رفتم کنارش نشستم چشمانش انگاری کامل بسته شده بود حالش ناخوش است نمیدانم چرا اینقدر دلبسته اش شده ام از غروب دارم برای نگه داشتنش بال بال میزنم ....


هنوز هم وقتی دل ببندم از همه چیزم برایش میگذرم.........

هر آن گیاه که بر خاک دمیده ببوی 

اگر که بوی وفا میدهد گیاه من است....



۹ نظر ۶ موافق ۰ مخالف
نباتِ خدا
۱۲ مرداد ۰۰:۳۱
لحن مدیرتون به نظرم جدی و خشن بوده ولی درس قشنگی بهتون داده :)

پاسخ :

خیلی خشن ولی نمیدونم شاید لازم بود
خاطرش همیشه باهامه 
هیچ وقت یادم نمیره 
امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ
۱۲ مرداد ۰۱:۴۳
عجب مدیری، یاد خانم اژدریان تو فیلم محرمانه افتادم :))
حاج آقا میگفت هیچ غمی برای مومن حلال نیست، جز غم کربلا

پاسخ :

تازه نگفتم با مدیر چه نسبت فامیلی داشتیم😁😁😁 ولی برای همیشه توی ذهنم موند شاید کار درستی کرد

آره غم فقط غم کربلا
ما به امید غمش خاطر شادی داریم 

///ه امیری
۱۲ مرداد ۰۲:۴۴
بسم الله
یه خرد شدن هایی تو زندگی از ادم الماس می سازه .
خیلی خوبه که انقدر با محبت هستید و فداکار و وفادار ولی مراقب باشید همین وابستگیا زمینگیرتون نکنه

پاسخ :

سلام 

خدا رو شکر تا حالا به چیزی وابسته بشم میدونم اگه وابسته بشم بد جوری دل میبندم ولی این اجازه رو نمیدم به خودم که دلببندم
قلم بانو
۱۲ مرداد ۰۵:۲۴
سلام
حب الدنیا راس کل خطیئه
این روزها، این حدیث برایم تکرار می‌شود بعدد انفاس الخلائق

پاسخ :

حب الدنیا واقعا آدم رو زمین گیر میگنه
دچارِ فیش‌نگار
۱۲ مرداد ۰۸:۳۷
پست های شما فاز عاشقانه میگیره
آدم نمیدونم چرا خنده اش میگیره :)) ببخشید

پاسخ :

:))))
در چند حالت من مایه خنده بقیه هستم یکی وقتی عصبانی میشم بقیه میخندن یکی وقتی گریه میکنم حالت سومش دیگه شما کشفیدید وقتی پست عاشقانه میذارم
نمیدونم چه سریه موقع عصبانیت بچه های خواهرم به جای بترسن غش میرن از خنده محلمم نمیدن:))))

مردی بنام شقایق ...
۱۲ مرداد ۰۸:۴۰
سلام

ان شاالله به چیزای خوب دل ببندین
که بیارزه از همه چیز براش بگذرین :)

پاسخ :

ان شاالله 
دختـرِ بی بی
۱۲ مرداد ۰۹:۵۴
واقعا هیچ چیزی ارزش دل بستن از جنس دنیا نداره...
اما آدمیم و دل داریم دست خودمونم نیس ...
من کلی ضربه خوردم از این دل بستن ها...
چه آدم ها چه علایق و لذت های زود گذر

پاسخ :

هوووم 
تو که دیگه استاد ماییی:)))
من ...
۱۲ مرداد ۱۳:۰۲
سلام
واقعا هیچ چیزی تو این دنیا ارزشش رو نداره تو نماز گریه کنی؟
* رونوشت به مدیرتون‎(:‎

پاسخ :

خخخخ
شاید منظورش مادیات بوده شاید هم در ناصیه من خونده که من هیچ وقت به اونجاها نمیرسم که بخوام به خاطر چیزهای والا و با ارزش توی نماز گریه کنم :)))
قراره به خاطر آبنبات بستنی گریه کنم
ستاره
۱۲ مرداد ۱۶:۰۸
چه خشونت آمیز :) البته چون نسبت فامیلی داشته انقدر قهرآمیزبرخورد کرده شاید. زمان ما همه آموزه های تربیتی با خشونت منتقل می شد ;)

پاسخ :

نه خیلی ربطی به نسبت فامیلمون نداشت با همه همینجوری بود:))
آره بابا مثل الان نبود که معلم قربون صدقه دانش اموز بره 

MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان