پنجشنبه ۱۰ مرداد ۹۸
ترسم به عجز حمل نمایند وگرنه من
شرمنده میکنم ز تحمل زمانه را (صائب)
شاد میبینم
تو و دنیای تو را
آن زمان که خبر مرگ مرا میشنوی
من دلم خوش به همین شادی توست (خودم )
طوقی ناخوانده مهمان امروز صبح حیاط خانه بود
انگاری خبری آورده بود
آمده بود تا مرا یاد......
خیلی ناز و دوست داشتنی بود