شماره ای که پاک نمیشه

یه شماره ای توی مخاطبام هست چهارساله هرکار میکنم پاک نمیشه

سیم کارتمم سوزوندم دوبار گوشی عوض کردم ولی باز این شماره هست

امروز تلگرام و باز کردم نوشته بود همین شماره جوینت تلگرام

نه دیدمش نه میشناسمش نه اصلا میدونم کیه فقط چهار سال پیش سر یه ماجرایی  مجبور شدم یه بار تلفنی باهاش حرف بزنم 

و جالب اینجاست که همون سالها چند روز تلاش کردم برای پیدا کردن تلفنش ولی نشد دقیقا همون موقع که بی خیال پیدا کردن تلفنش شدم خیلی اتفاقی شماره رسید دستم از جایی که اصلا باورم نمیشد


هر دفعه اسمش رو توی مخاطبام میبینم بهم دهن کجی میکنه که تلاش نکن پاکم کنی من همیشه جلو چشمتم تا یادت باشه :.عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم  یعنی چه

پ ن بعد از حرف زدن با این خانوم یه اتفاقی افتاد که همه اون چیزایی که اتفاق افتادنش از نظرم قطعی بود تغییر کرد و شاید کلا مسیر زندگی من تغییر کرد

و چنین است امر پروردگار برگی از شاخه بی اذن او نمی افتد 

۷ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
امّــــــــ شــــــــــهــــــــرآشــــــــــوبـــــــ
۰۸ مرداد ۱۵:۴۵
من نبودم اون خانمه؟
آخه کلا من همیشه مسیر زندگیتو تغییر دادم! من سوزنبانی بیش نیستم!

پاسخ :

آخه تو رو هم قیافت رو دیدم هم هزار بار باهات حرف زدم  اون موقع ها ازش بدم میومد ولی بعد ها ازش خوشم میومد شاید خودش اصلا یادشم نباشه
///ه امیری
۰۸ مرداد ۱۶:۱۴
بسم الله
بفسخ العزایم
ینی به نطرم یه جور میشکنه ارده ادم رو که صداش مثل شکوندن استخونه
شاید قرار جایی این شماره به کارتون بیاد

پاسخ :

سلام 
واقعا این کلام رو لحظه لحظه توی زندگی میبینی 
نمیدونم شاید یه جایی یه روزی گذرمون به هم خورد نکته جالبی بود که گفتید
بق بقو
۰۸ مرداد ۱۶:۱۶
چه اتفاقات عجیبی برات میفته... راستی اون کارتی که عابر بانک قورت داد معلوم شد چه کارتی بوده؟🙄

پاسخ :

ماجرای این شماره هم به دست آوردنش هم تغییر مسیر یک اتفاق بعد
ش واقعا جالب بود برام 

نه نرفتم بانک😃😃😃😃 فعلا که چیزی رو حس نمیکنم گم کرده باشم کجا گندش در بیاد خدا میدونه
ن. .ا
۰۹ مرداد ۰۸:۵۳
سلام علیکم
برداشت من اینه که خدا اگر خیر بنده ای رو بخواد و نوری در اون بنده ببینه حتما عزمهایی از اون بنده که در عرضِ عزم خدا قرار گرفته رو پودر میکنه... (در عرض، یعنی موازی کاری... یعنی تو جدا ، من جدا) و سن ام هر چی بالاتر میره میبینم مسئله ای مهم تر از این که بفهمم رسالتم در این دنیا چیه وجود نداره... چون خدا عزمهایی رو میشکنه که رسالت اصلی اون فرد در دنیا نباشه...
هر کدوممون برای هدفی اومدیم...
برای فهم این مسئله اگر بیست سال وقت بذاریم ضرر نکردیم... چون بازدهی انسان در مسیری خدا برای اون مسیر و رسالت خلقش کرد صدها برابر بیشتر از بقیه کارهاست...
وای از روزی که انسان بیابه برای چی خلق شده...
امام خمینی فهمیده بود... و توی تقریبا شصت و خورده ای سالگی هم اقدام کرد... دنیا رو هم تکون داد...
همون موقع سال 42 یکی دو تا از علمایی که هنوز هم زنده هستن، قبل از امام اقدام به مبارزه علیه شاه کرده بودن... اما با شروع حرکت امام فهمیده بودن پرچم داری این مبارزه با اونها نیست و باید در مبارزه پشت سر امام قرار بگیرن...
برای این تشخیص ها در درون خودمون نور لازم داریم... بریم به سمت کسب این نور... حل میشه...

پاسخ :

سلام 

خدا عزم هایی رو میشکنه که رسالت اون فرد توی این دنیا نباشه 
ممنون خیلی ممنون چقدر این نظرتون خوب بود 
وقتی هم به روند زندگی فکر میکنی اونجاهایی که عزم ها شکسته همون جاهایی بوده که تعیین کننده مسیر زندگی بوده 

کنج دنج
۰۹ مرداد ۱۲:۱۶
یعنی کاسِر فقط خد ا!
همچین می شکنه چیزی ازت نمونه، البته به ضمیمۀ خدای رحمان رحیم. از رحمتش می شکونه! یعنی لهِ له! له و لورده!

پاسخ :

میشکند در شکن زلف یاررررر
کنج دنج
۰۹ مرداد ۱۲:۱۹
سبو تو هم مثل منی ها! اتفاقات باحال برات می افتد:دی
یعنی من یک بار در خوابگاه دانشگاه داشتم حرف می زدم و می خندیدم، یک مگس به طرفة العینی رفت چسبید تهِ حلقم!!! :/ به نظرت خدا به چه روش دیگه ای می تونست به من بگه ساکت عزیزم؟! :/ یعنی برای اینکه برا توحید شیرفهم بشیم خدای رحمان رحیم عزیز هر کاری لازم باشه برای بنده اش انجام می ده:) خدای در دل هر ذره، نه خدای برج عاجنشینِ بالا نشین. فداش بشم من.

پاسخ :

خخخخخ مگس خیلی کارش درست بوده:))))
 یاد خوابگاه به خیر پیر شدیم اون روزا شد خاطره 
روناک رخساری
۰۹ مرداد ۱۸:۱۱
ماجراهای عجیب و غریب سبو :)) قسمت دوم

پاسخ :

سلام
قسمت اولش چی بود یادم نیست نکنه عابر بانکه رو میگی :)))
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان