جمعه ۲۱ تیر ۹۸
ابوی گرامی فرمودند که چرا همش من برم نون بگیرم حال ندارم منم پیشنهاد دادم که باشه من میرم نون میگیرم امشب شما املت درست کن برگشتم شام بخوریم گفت واقعا میری نون بگیری گفتم آره به شرطی که درست کردن شام باشما گفت باشه تا بری بگیری و برگردی من املت درست کردم مامانمم گفته بود من شام نمیخورم هیچی هم درست نمیکنم من رفتم نون گرفتم رسیدم خونه دیدم املت آمادست آقا چشمتون روز بعد نبینه اولین لقمه که خوردم اینقدر بد مزه بود نمیدونم چی چی بهش زده بود یک بوی بدی میداد من یه لقمه هم نخوردم نشستم عقب حضرتش تا تهش خوردند به رو خودشونم نیاوردند که من از راه رسیدم گشنمه بهش میگم خدایی چیکارش کردین اینقدر بد مزست میگه راستش دیدم دوتا دونه تخم مرغ بیشتر نیست گوجه هم کمه اگه خوشمزه درست کنم میای میشینی میخوری خودم سیر نمیشم نمک بهش نزدم که مزه نداشته باشه روغن شتر مرغم ریختم توش میدونستم از بوش بدت میاد که نتونی بخوری........
من اینجور مواقع هیچ حرفی ندارم برای زدن جز سکووووت