یه دست نوشته از اون روزا

عاقا امروز  داشتم توی پست های پیش نویس شده سالها قبلم توی همین وبلاگ میگشتم اون روزا که  هنوز اینستا نرفته بودم یه عالمه پست پیش نویس شده قدیمی دارم برای سالهای نود و چهار و پنج که بعد از ترک وبلاگ هیچ وقت ثبت نشد بین اون پستا این دست نوشتم رو پیدا کردم خیلی خوشم اومد نمیدونم کی این رو نوشتم ولی خب جالب بود برام تصمیم گرفتم امروز انتشارش بدم 



من برایت یک غزل گفتم 

یک غزل ساده 

یک غزل بی ادعا 

یک غزل از جنس شبهای بلند بی تو در آوار سرد آرزو هایم

یک غزل از جنس شبهای بلند قدر گفتم

شب گذشت آن شب که تقدیرم رقم خورد و 

این ملائک با تمام مهربانیشان 

اما نمیدانم چرا 

در کتاب زندگیم 

بی تو بودن را رقم کردند

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
میرزا مهدی
۱۵ تیر ۱۵:۱۷
شب گذشت آن شب رقم خورد و ملائک در کتاب زندگیم، بی تو بودن را رقم کردند: چون است بندگی (به زور خواستم قافیه بسازم براشD: )

چقدر خوب بود اینجاش. من واقعا نمیدونم شعر و شاعری و طبع لطیف شاعرانو رو. ولی حسم میگه این خیلی خوب بود.

من فکر میکنم "نمیدانم چرا" ای نباید در کار بیاریم. ملائک از پادشاه عشق‌بازان فرمان میگیرن .

کاین چنین رفته‌ست در عهد ازل تقدیر ما{حافظ}
پس: اقرار بندگی کن و اظهار چاکری{حافظ}

پاسخ :

چون است بندگی خیلی خوب بود واقعا این تیکه رو  کم داشت 
تکمله خوبی بود نظر شما 
این نوشته دقیقا برای چهار سال پیش هستش و توی این چهار سال من خیلی خوب معنی این جملتون که من فکر میکنم نمیدانم چرایی نباید در کار بیاریم رو یاد گرفتم 

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم 

ام شهرآشوب
۱۵ تیر ۱۷:۱۳
اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست
حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم

دیدی بعد از چندسال که برمیگردی عقب رو نگاه میکنی،چقد خودت برای خودت غریبه ای؟؟ انگار هیچی اون منموقع قبلی رو نمیتونی درک کنی

پاسخ :

واقعا همینه اصلا انگاری تو نبودی من یه نوشته هایی امروز توی پیش نویسهای وبلاگم پیدا کردم که واقعا نمیتونم درکشون کنم هی میخونم و میگم خدایا یعنی اینا رو من نوشتم چراااا برای چی  میبینم چقدر الان نگاهم تغییر کرده 

تقدیر هایمان را تو امضا کرده ای 
من راضیم به همه تقدیر هایی که 
در انتهایشان نوشته است
تایید شد توسط حضرتش
همینجوری بداهه
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان