نبض مرا بگیر



نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را 
تا خون بدل به باده شود در رگان من 
گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است 
کاین شهر از تو می شنود داستان من 

حسین منزوی


پ ن کامل این غزل رو اگه دوست داشتید بخونید خیلی قشنگه

باید اعتراف کنم من بلد نیستم اینجا صوت و فیلم بذارم

۱۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
دختـرِ بی بی
۳۰ خرداد ۲۲:۵۲
زدی تو خط عشق و عاشقی
رسما سبومون ازدست رفت

پاسخ :

خخخخ
نه بابا الان داشتم راجع به حسین منزوی یه مطلبی میخوندم این غزل رو ازش دیدم خیلی خوشم اومد من کلا خیلی اهل شعرم
ام شهرآشوب
۳۱ خرداد ۰۰:۲۲
شعرای حسین منزوی شاید وحشتناک قشنگترین شعرای شاعران معاصره

پاسخ :

واقعا غزلاش محشره بهش میگن سلطان غزل  
قلم بانو
۳۱ خرداد ۰۵:۴۱
سلام
منم اهل شعر هستم، اما واقعا طرف عاشقانه‌ها خیلی نمی‌رم. شعرهای آیینی رو بیشتر دوست دارم.
مثل این
http://aksnegare.ir/post/%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%863

(خواستم اصل شعر رو بیارم، دلم نیومد به این بهانه دعوت نکنم به اون یکی وبلاگم...)
:دی

پاسخ :

منم همه نوع شعری دوست دارم حتما میرم وبلاگ دومت رو 
چقدر فعالی
دختـرِ بی بی
۳۱ خرداد ۰۷:۲۲
من کلا خیلی اهل شعرم :))
کمتر نوشابه برا خودت وا کن

پاسخ :

خخخخ
والا بوخدا من از نوادگان حافظم
دختـرِ بی بی
۳۱ خرداد ۰۷:۵۳
راستی شما یعنی خودت و ام آشوب چه نسبتی باهم دارین؟

پاسخ :

ما باهم هم دانشگاهی بودیم یه ماهم هم اتاقی بودیم ده سال هم است که باهم دوستیم 
ماجرای فرارش از اتاقمون رو که توی پست انگشت بریده نوشتم😇😇😇😄😄
روناک رخساری
۳۱ خرداد ۱۵:۴۰
چه خوبه

پاسخ :

کل غزلش فوق العاده قشنگه
قلم بانو
۳۱ خرداد ۱۷:۲۶
می‌خوای ادرس سومین وبلاگم رو هم بدم. البته اون بیشتر آرشیو است و به ندرت به روز میشه... متاسفانه قرار بود سفرنامه حجم رو توش بنویسم که ناتمام موند و همین‌جور مووووند،
🤣🤣🤣🤣🤣

پاسخ :

خخخخخ
کلا مجازیستانی من همین یه دونشم به زور
قلم بانو
۳۱ خرداد ۱۸:۱۴
خب یه دلیل داره که فکر کنم جزو تفاوت های بنیادین من و تو باشه، در کنار همه کارهایی که انجام می دم، نوشتن برام تفریح نیست، کار است.
بخشی از من، نوشتنه. بین پروژه هایی که تمام می شود تا به بعدی برسد، ترجیح می دهم تا می شود بنویسم تا دستم سرد نشود. همین الان هم خیلی نسبت به دوره ای که در مطبوعات می نوشتم، دستم سرد شده دیگه سرعت اون موقع رو ندارم.
وقتی مجبور باشی توی 2 ساعت، 1000 کلمه بنویسی و در کمتر از نیم ساعت، یه پاراگراف سیصد کلمه ای... سرعت می ره بالا.
«عکس نگاره» متولد شد، چون رسانه نویسی بهم یاد داده بود که همه چیز رو از زاویه های مختلف ببینم، دلم می خواست تنوع زاویه دیدی رو که پیدا کردم، رو حفظ کنم.

پاسخ :

خوش به حالتون که نوشتن کارت من دوست دارم همه کارام رو بذارم کنار و بیام فضای نوشتن فضایی که دوستش دارم عاشق کار رسانه هستم ولی هیچ وقت فرصت نکردم 
قلم بانو
۳۱ خرداد ۲۱:۵۴
پس اینم به شباهتامون اضافه شد. :دی

البته کار رسانه مشکلات و تنش های خودش رو داره، صفحه بستن و... لحظه آخر یادداشت بره رو هوا، حرص آدم رو درمیاره.
و یه تجربه
مطبوعات نویسی و کار رسانه خوبه، آدم رو راه می اندازه، موتور محرک رو روشن می کنه. ولی برای یه مدت. بعد خیلی بهتره که آدم بره تو کار نوشتن کتاب، مقاله و کارهای ماندگارتر.

از جمله اشکالاتش اینه که اگه یادداشت های مناسبتی بنویسی. یعنی یادداشت ها و مطالبی بدی که با تقویم روز، ارتباط داشته باشه، چون تقویم مشخصه و تغییر نمی کنه، قاعدتا این نوشته ها رو باید زودتر تحویل داد و این یعنی تو از زمان جلوتری. اگه ماهنامه باشه، یه ماه جلوتری، هفته نامه باشد، دوهفته جلوتری...

پاسخ :

تجربش شیرینه البته دایم توی یه کار ثابت بودن با ریتم خستگی میار ه خود به خود
قلم بانو
۰۱ تیر ۱۴:۴۴
رسانه کار ثابت نیست، اسماً یک کار است، اما آنقدر تنوع حوزه کاری دارد که آدم را سر شوق بیاورد.

پاسخ :

اینجوری خیلی خوبه و دوست داشتنی تر
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان