پایمان به اینجاها باز نشود

 گفتند باید بروی دادسرا دادخواست تنظیم کنی برای پیگیری گوشیت 

ساعت هشت صبح ریحان من رو رسوند دم دادسرا تا به حال نه شکایت کرده بودم نه کلانتری و دادسرا و اینجور جاها رفته بودم

هی از این به اون اتاق همه جا هم که ماشاالله کارت خوانشان دم دستشان است یه مهر میزنند سی تومن هزینه میگیرند 

دادخواستم رو تنظیم کردم 

گفتند برو فلان اتاق دادخواست را تحویل بده 

آقایی برگه ها را ازم گرفت گفت بیرون وایسا تا صدات بزنم 

عین گیجولا وسط شلوغی بزن و ببندهای مردم ایستاده بودم 

یکی داد میزد

یکی به اون یکی فحش میداد

اون یکی میگفت تنها راهش به اجرا گذاشتن مهریه است پدرش را جلوی چشمش میاورم

همینجور هاج و واج بدو بدوهای مردم را نگاه میکردم یکهوو یک سرباز بسیااااااار تپل دست یک آقایی را گرفته بود به آن آقا گفت همینجا بایست دقیق کنار من  تکون هم نخور تا من بیام  زیر چشمی نگاهی بهش انداختم انگاری خلاف کار بود دستبند به دستهایش زده بودن پاهیش را هم با پابند بسته بود همینجور چپ چپ به من نگاه میکرد کمی خودم را آن طرف تر کشیدم یک حاااال بدی با دیدنش به من دست داد هر از گاهی دستش را توی جیبش میکرد و به زور با دست بسته تخمه ای در میاورد و توی دهن میگذاشت  هی چپ چپ نگاهم میکردم چشمم به در دفتر بود تا هرچه زود تر صدایم بزند راحت شوم از شر سنگینی نگاهش 

یک دفعه ای دیدم یک ردیف زندانی با لباس های راه راه های آبی سفید دست هایشان بسته پاهایشان هم به هم زنجیر شده از رو به رویم دارند رد میشوند 

واقعیتش تا امروز تصور میکردم وقتی یکی دست و پاهایش را دست بند زده باشند و متهم باشد حتما حالت نادمی دارد مثلا قیافش شبیه آدم های پشیمان است یا مثلا ترسی توی چهره اش است اما اینها داشتند میخندیدن انگاری برایشان مهم نبود حتی یه چیزی میگفتند سرباز نگهبانشان هم میخندید ولی من داشت حالم بد میشد از دیدن این صحنه ها

کنار دستیم همچنان به حالت مظلومانه ایستاده من نگاه میکرد آخرش نوبتم شد حس میکردم دنیایی را به من دادند وقتی که گفتند کارت تمام شد میتوانی بروی 


قبل ها وقتی میرفتم بیمارستان و حال روز بیمار ها و وضعیت بیمارستان را میدیدم دعا میکردم خدیا هیچ وقت گذر بنده هایت جز برای خبرهای خوش به بیمارستان نیفتد امروز توی دادسرا هم همان حاال بد بیمارستان به من دست داد میگفتم خدایا هیچ وقت پایمان را به اینجاها باز نکن.......



۷ نظر ۵ موافق ۰ مخالف
فاطمه م_
۰۷ خرداد ۱۹:۳۵
اوه :/
باز دمت گرم که اینقدر پیگیری برا گوشیت. امیدوارم پیدا بشه حالا بعد این همه دردسر.
من که موقعی که گوشیمو زدن بهم گفتن دیگه رفت :)) البته چند جا رم گشتم و پیگیری کردم ولی نه در این حد که برم دادخواست تنظیم کنم.

پاسخ :

آخه شوهر دوستم پلیسه اون باعث و بانی شد من همون شب ولش کردم ولی گفت چون خیلیا همین فکر رو میکنند پیگیری نمیکنند اینا فک میکنند میتونند دزدی کنند اگه چند نفر پیگیری کنند حداقل میفهمند الکی نیست کلا اون تشویقم گرد آخه کد رهگیری داره گوشیا کد رو فعال کردم دادم کلانتری گوشی رو روشن کنند مشخص میشه کجاست
فاطمه م_
۰۷ خرداد ۲۱:۳۵
آره ایشونم درست گفته.
همون کد MMI منظورته؟ من اونو هم تو یه سایتی زدم برا رهگیری، ولی پیدا نشد. مشکل اینجاس خیلیاشون گوشیو خاموش می‌کنن کلا و می‌برن قطعاتشو می‌فروشن. یه همچین کاری.
ولی جدا امیدوارم برا تو پیدا بشه.

پاسخ :

آره همون کد هست 
 اینم هست که میبرن میفروشند یا حتی از ایران خارج میکنند ولی جالب بود اینقد زیاد بود تعداد نفراتی که اومده بودن برا دزدی گوشی این بنده خدا توی کلانتری کلافه شده بود گفت توی این چند روی روزی ده بیستا گزارش دزدی گوشی فقط توی این منطقه داریم 
ولی همین امروز چند تایی گوشیشون پیدا شده بود بستگی به شانست داره دزد ناشی گوشیت رو زده باشه یا دزد ماهر پیدا هم نشه برام مهم نیست من قیدش رو زدم فقط از سر جذابیت رفتم پیگیریش کردم فقط تجربه کلانتری رفتن رو نداشتم خیلی هیجان داشت 

حداقل میرفتی میگفتی با همین کد گوشیت رو از رده خارج کنند که دیگه نتونند استفاده کنند 
ام شهرآشوب
۰۸ خرداد ۰۴:۱۳
عجبا
فک کردم برادران دالتون رو از روبروت رد کردن!

یه شماره میدادی بنده خدا، شاید پسند کرده بوده میخواسته بیاد خواستگاری!

پاسخ :

 خب من پسندش نکردم مگه نباید دو طرفه باشه 
دچارِ فیش‌نگار
۰۸ خرداد ۱۷:۳۸
مام برا گوشی خانمم رفته بودیم اگاهی
کلی متهم ریخته بودن کف زمین :)

پاسخ :

واییی خیلی بد بود حالا من تنهایی رفته بودم حالم داشت بد میشد 
علی علوی
۱۰ خرداد ۲۲:۱۹
مسموم ترین فضا ، دادگستری و زندان و کلانتریه .
سربازیم همینجاها بودم .

پاسخ :

خیلی بد بود خدا نصیب هیچکسی نکنه 
مردی بنام شقایق ...
۱۱ خرداد ۱۰:۰۸
سلام

خاطره ای تو این زمینه نوشته بودم مدتها پیش

لینکشو میذارم براتون
متناسب با حال و احوال این پسته :)))))

http://shaghayegh313.blog.ir/1395/01/08/%D8%AD%D8%A8%D8%B3-%DA%A9%D8%B4%DB%8C%D8%AF%D9%87

پاسخ :

خعلی با حال بود ولی انصافا جای مزخرفیه این دادگاه و کلانتری این چند روز که من درگیرش بودم واقعا حالم بد شد توی اصفهانم بودم تنهایی باید خودم میرفتم و میومدم 
قلم بانو
۱۴ خرداد ۰۷:۳۵
سلام
اینها سر جای خودش،
بعد از رفتن به پزشکی قانونی (البته واحدش رو داشتیم. بعد برای محکم‌کاری رفتیم بازدید)
واحدش فاجعه بود، بازدیدش باعث شد... بماند، نمی‌خوام حالت بد بشه.
وصیت کردم موکداً
به ای نحو کان، اگه مُردم ، جنازه منو پزشکی قانونی نمی‌برین!

پاسخ :

:)))))
بعد صد و بیست سال 
پزشک قانونی هم بده واقعا
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان