رزق

از خوابگاه زدم بیرون دودل بودم از کدوم سمت برم سوار بی آرتی شدم به سمت خیابون هشت بهشت هنوز به هشت بهشت نرسیده بودم که تصمیم گرفتم پیاده بشم مادر جان زنگ زد که اینجا زنجبیل تازه تموم شده ببین اگه اصفهان هست بخر بیار ساعت یازده بود چنتا مغازه رفتم پرسیدم نداشتن خسته شدم دیگه حال نداشتم برم جایی بپرسم تصمیم گرفتم برگردم خوابگاه نماز بخونم و بلیط بگیرم برگردم خونه توی ایستگاه یکهو یاد مسجد کمرزرین و آیت الله ناصری و سخنرانی ظهرهای رمضان افتادم یاد پارسال که چقدر توی ماه رمضون تو خوابگاه مریض بودم و داغون ولی با این حال خودم رو میرسوندم مسجد کمرزرین تصمیمم عوض شد به جای خوابگاه رفتم طرف سبزه میدون که برم مسجد نمیدونستم خبرم نداشتم نیمه اول ماه سخنرانی داره یا نیمه دوم به خودم گفتم میرم هرچی روزیم باشه قبل اذون رسیدم مسجد پرسیدم گفتن آره حاج آقا بعد نماز یه ربعی صحبت میکنه خوشحال و خندان نماز رو خوندیم و نشستیم منتظر رزقمون 

ماه رمضان از همان ابتدای خلقت ماه مبارک قرار داده شده ماهی بوده که روزه شدن توی اون بر همه انبیا در طول تاریخ واجب بوده امت های دیگه توی ماه های دیگه روزه میشدند اما ماه رمضان مخصوص انبیا بوده ..........(این نقطه ها یعنی تا همینجاش تو ذهنم مونده )

.....(بقیه چیزایی که یادم مونده )روزه سه نوع هست روزه عام روزه خاص و روزه خاص الخاص

روزه عام روزه اکثریت ماهاست نخوردن و ننوشیدن و رعایت بعضی از آداب پادششم همون چیزایی که میدونیم

روزه خاص شرایطش یکم سخت تره گفت خودتون برید بخونید یک مقداری پاداشش بالاتر از روزه عام هستش

اما روزه خاص الخاص روزه ای هستش که از هر کسی بر نمیاد روزه ذره ذره اعضای بدن روزه چشم گوش زبان دل ذهن پا دست و.... روزه ای هستش که نیتش  فقط و فقط برای خداست شخص هیچ نیتی نداره جز برای خدا اگر کسی به این درجه رسید پاداشش خو خداست پاداشش الهاماتی هستش که بر قلب و دل زبان جاری میشه خدا خودش میخره این روزه دار رو.......و تمااااام

بعضیا با حرف زدنشون آدم رو تشنه میکنند خیلی ساده حرف میزنند هیچ تکلفی هم ندارند اما وقتی پای صحبتشون بلند میشی تشنه هستی 

از مسجد زدم بیرون به طرف مترو بلد نبودم یهووو یه خانومی رو دیدم ازش آدرس پرسیدم خودشم داشت به همون سمت میرفت باهم راه افتادیم چقدر این خانوم حس آشنایی برام داشت با اینکه میدونستم هیچ وقت توی عمرم ندیدمش و نمیشناسمش ولی برام آشنا بود حسی که بعدا فهمیدم اونم نسبت به من داشت باهم صحبت کردیم اصفهانی نبود شیرازی بود بیشتر که باهم حرف زدیم فهمیدم دانشجوی دانشگاه یزد بوده فهمیدم چقدر دوست مشترک داریم چقدر آدم های مشترکی که میشناسیم چقدر مراسم های مشترکی که توی دانشگاه یزد بودیم درسته که هم دیگه رو نمیشناختیم ولی هم زمان باهم توی همون مراسما بودیم چقدر دوستای قدیمیش رو گم کرده بود که من هنوز باهاشون ارتباط دارم و قرار شد به هم وصلشون کنم 

چقدر دوتایی از این آشنایی خندیدیم از این نزدیکی دل از این حس مشترکی که توی اولین نگاه اایجادشد 

فضای مشترک دل رو به هم نزدیک میکنه دوتا آدم اگه هیییچ آشنایی باهم نداشته باشند اصلا از وجود هم توی دنیا خبر نداشته باشند ولی توی یک فضا باشند دلاشون عین هم میشه هم دیگه رو از دور ترین فاصله ها میشناسند و تشخیص میدند 

همینه که امام حسینیا دلاشون هرجای دنیا که باشند برای هم میتپه همینه که توی پیاده روی اربعین احساس غربتی وجود نداره همه رو انگاری میشناسی 

احساس میکنم گستره این حس مشترک تا توی اون دنیا هم کشیده میشه همه اونایی که زیر خیمه امام حسین هرجای دنیا سینه ززدندبا یک نگاه هم دیگه رو میشناسن همشون باهم آشنا هستند و از دیدن هم دیگه میخندند ........


۸ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
دچارِ فیش‌نگار
۱۸ ارديبهشت ۱۷:۳۵
یکی دو سال پیش شایدم بیشتر سخنرانی شون رو توی سحرهای ماه رمضان هم میذاشت . ته صحبتش با لهجه اصفهانی میگفت: الحاصل آقا ...


+ قبول شدی امتحانو؟ :) شیرینی

پاسخ :

خیلی دوست داشتنی هیتند آیت الله ناصری 
قبول نمیشم مگر اینکه معجزه شود 
ام شهرآشوب
۱۸ ارديبهشت ۲۱:۲۹
منو نمیشناخت؟

پاسخ :

نه ازبچه های خیلی قدیمی بود ورودی هشتاد و چهار
ام شهرآشوب
۱۹ ارديبهشت ۰۰:۴۰
چطور نمیشناخت؟؟ منو همه میشناسن!

پاسخ :

من از جانب ایشون معذرت میخوام 😄😄😄😄
ام شهرآشوب
۱۹ ارديبهشت ۱۲:۰۷
دیگه خوشم نمیاد با اینجور آدما بگردی. فهمیدی؟

پاسخ :

خخخخخخ باشه قبل دوستی میپرسم اگه تو رو نمیشناختند یکی میزنم تو دهنشون
مردی بنام شقایق ...
۲۱ ارديبهشت ۱۰:۴۸
یادش بخیر
یه زمانی ما هم میرفتیم

اصن اصفهان بودن نعمتیه ها :)))))))

پاسخ :

بستگی داره به چه دیدی به اصفهان نگاه کنی
مردی بنام شقایق ...
۲۱ ارديبهشت ۱۱:۱۳
به دید یه اصفهانی^_^

پاسخ :

آره خب 
مثلا حافظ دیدش این شکلیه که میگه
اگر چه زنده رود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به
مردی بنام شقایق ...
۲۱ ارديبهشت ۱۱:۲۳
خب با همه ارادتی که به ایشون دارم باید عرض کنم که خیلی نمیشه رو حرف شعرا حساب کرد.. احساساتی میشن یه چیزایی میگن دیگه :))))


+
ولی خدایی بعد از اصفهان شهری که دوست دارم توش زندگی کنم شیرازه

پاسخ :

اصفهان به جز در بعضی از رفتارهای خاصشون که فقط خودشون میتونند کنار بیان و تحمل کنند در کل شهر خیلی دوست داشتنی هستش من الان دوسال هست اصفهانم به انضمام اینکه چندید ساله با اصفهانیا دوستم و رفت و آمد دارم از نظر فرهنگی واقعا شهر قوی هستش 

محمدرضا .....
۱۰ خرداد ۲۰:۱۳
خدا حفظشون کنه و سلامتشون بداره

چه لحظه های لذت بخشی بود محضر ایشون

یادم نمیره اول دبیرستان بودم از کلاسام میزدم تا به سخنرانی ایشون برسم
البته این حرف برای دو دهه پیشه!!

خیلی وقته دیگه نشده سخنرانی شون برم
هرچند هر از گاهی منزلشون خدمتشون رسیده ام

پاسخ :

خط زدنخوشش به حالتون که تونستید حضوری خدمتشون برسید خیلی آرام بخشند  من امسال فقط دو سه بار قسمت شد برم
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان