اندر احوالات کتاب های پر حجم

بعد از واقعه امروز تازه حکمت کتاب ها پر حجم و سنگین رو فهمیدم 
به طور خیلی وحشتناکی به من حمله کرد و من به حالت نیم خیز به طرفش گارد حمله رو گرفته بودم خدا میدونه از ترس قلبم اومده بودی توی دهنم من کاری به کارش نداشتم فقط میخواستم دفترچم رو بردارم و گناه مسگر شوشتری رو که تا به امروز تاریخ مدعی بوده به گناه آهنگر بلخ گردن زده  شدست رو بنویسم که حمله این موجود وحشتناک باعث در همگسیختگی افکار و پاره شدن رشته امور شد البته اون موجود کسی نبود جز یک عدد سوسک که هنوز قلبم از دیدنش در حال تاپ تاپ کردنه 
خدا میدونه من طرف دار کتاب و کتاب خونی هستم ولی امشب به اعتقادی عمیق پی بردم و اون اینکه کتاب نه تنها معلومات ما رو اضافه میکنه نه تنها به ما نسبت جهان دور و برمون بینش عمیق میده بلکه وسیله دفاعی خوبی در برابر همچین موجودات شنیعیه تنها کاری که توی اون لحظه از دستم بر میومد این بود که زمانی که اون مقابل من ایستاده بود  منتظر حرکت من بود تا خودی نشون بده از حضرت مولانا کسب اجازه کنم و مثنوی معنوی رو پرت کنم به  طرفش و خدا میدونه چون مطمئن بود حجم مثنوی معنوی به حدی نیست که  باعث مرگش بشه از حضرت نظامی کسب اجازه کرده و خمسه رو روی مثنوی معنوی گذاشتم میخواستم دیوان شمس 1900 ص رو بردارم تا خیالم راحت باشه که به اندازه ای حجیم هست که نفسش رو ببره اما از حضرت مولانا خجالت کشیدم و کتاب رفتار مصرف کننده پاولف پیتر و السون ترجمه زهرا سادات صانعیان(که نا گفته نماند  مترجم این کتاب از دوستان خود بنده هست به راحتی در تلگرام میشد اجازه گرفت و راحت تر از اجازه گرفتن از حضرت مولانا بود)  رو برداشتم و روی دو کتاب قبلی قرار دادم البته که خیالم تخت باشه که بیرون نمیاد و منتظر تا ابوی بیاید و تکلیف این سوسک بخت برگشته رو روشن کنه 



پ.ن بنده به شدت معتقدم که باید به کتاب احترام گذاشت به خصوص اگه کتاب از حضرت مولانای عزیز باشه اما چه کنم گاهی چاره ای نیست خدا هم خوردن مردار را اگر ترس مرگ باشد حلال اعلام کرده بنده هم پرتاب کتاب و استفاده غیر معقولانه از این گوهر های گرانبها را هنگام حمله سوسک مجاز اعلام میکنم

بعدا نوشت: من اصلا به وبلاگ ام شهر آشوب سر نزده بودم و نمیدونستم که عنوانش شبیه عنوان منه 
۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
ام شهرآشوب
۱۶ مرداد ۰۹:۱۹
طاهرهههههه
اولا که ما چقدر ذهنهامون به هم نزدیک شده!!!!!!
ثانیا که خجالت نمیکشی؟ از یه سوسک میترسی بعد به من میگی موش ترس نداره؟
خدایی من از شما میپرسم،‌موش با اون سرعت و گوشتی بودنش ترسناک تره یا یه سوسک یه ذره ای با اون دست و پای اره ایش؟؟؟

پاسخ :

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست فاش بر کَس نشود آنچه میان من و توست  
یادت باشه سید باید به این نقطه برسیم 
ببین من اگه بدونم تو یه اتاقی موش هست راحت رفت و آمد میکنم تو اون اتاق ولی اگه بدونم سوسکه پام و نمیذارم 
تازه خبر نداری بعد اون همه تلاش برای از بین بردن سوسک مادر جان گرامی اومدن صبح کتابا رو جمع کردن و اصلا متوجه نشدن زیر این کوه کتاب سوسک بوده و الان من دچار توهمم که این سوسکه کجا رفته که جسم بی جانش زیر کتابا نبوده
ام شهرآشوب
۱۷ مرداد ۱۱:۴۱
خخخخخ
مگه نرفتی رو کتابا وایسی؟؟؟ 
من برعکس تو ام. خیلی راحت سوسک رو تحمل میکنم. حتی میکشمش. ولی موووووووووووووش !!!! اصلا از موجودات با سرعت بالا و گوشتی بدم میاد. نمیفهمی یهو کجا میره کجا میاد
فکر کنم سوسکه یه ماساژ سوئدی توپ دریافت کرده و قولنجش شکسته. بعدم گفته دمت گرم داداچ! پاشده رفته سرکارش

پاسخ :

نه دیگه نمیشد رو مثنوی معنوی وایسی  
احتمالا همینه رفته معلوم نیست کجا
ریحان
۰۷ شهریور ۲۲:۵۰
مووووش؟
سالیان درازیه که موش رو جز در جوبای خیابونی ندیدم....
اما در دوران نوجوانی توی خونه قدیمی عمه ام وقتی خواب بودم این حجم گوشتی منفور توی پاچه شلوارم حس شد....

پاسخ :

بیا خونه ما سالی به بار موش داریم

MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان