حالم بده حالم بده

به شدت خستم  خوابم میاد اما نمیدونم چرا دلم میخواد بنویسم خیلی دلم میخواد تو این خستگی بنویسم میخوام دلیل اینکه دیگه خیلی وقته نمینویسم رو حداقل برای خودم بنویسم.

  رفیق سیدمون میگه چرا دیگه نمینویسی چرا نمیای وبلاگت رو به روز کنی هر دفعه تصمیم میگرم مثل قبلنا شروع کنم به آوردن کلمات روی دفتر دوست دارم احساساتم رو بیان کنم  اصلا گاهی وقتا دلم تنگ میشه برا اینکه بشینم یه متن ادبی غمگین، طنز ، یا هرچرند و پرند دیگه ای رو بنویسم دلم میخواد کلی خاطره بنویسم اتفاقاتی که تو مدت افتاده اما حال دلم خوب نیست وقتی حالت خوب نیست وقتی دلت بیماره و داره از بیماری رنج میبره دیگه دل و دماغی برای نوشتن نمیمونه چند وقت پیش محمد حسین لطیفی رو تو یه برنامه ای دعوت کرده بودن مجری گفت چرا فیلمایی که میسازی مثل سالهای قبل نمیگیره جذاب نمیشه گفت برا فیلم خوب ساختن باید حالت خوب باشه و الخ حرفش رو واقعا قبول دارم برا خوب نوشتن، خوب شعر گفتن، خوب زندگی کردن، خوب حرف زدن، خوب دوستی کردن برای همه خوبی ها باید حال دلت خوب باشه حتی اگه یه قرون پول ته جیبت نباشه حتی اگه نتونی عید تا عید برا خودت لباس نو بخری باید حالدلت خوب باشه حتی اگه یه بیماری توی جسمت هست، باید حال دلت خوب باشه اگه حال دل خوب باشه هرکاری رو میتونی به خوبی انجام بدی حتی اگه سخت ترین کار دنیا باشه این روزا حلا دلم خوب نیست نه فقط حال دل من که حال دل خیلیا خوب نیست اصلا به خاطر این حال دلم خوب نیست که میبینم دور برم همه حال دلشون بده وقتی رفیقت حوصله نداره خب تو هم اگه رفیق باشی حوصله نداری وقتی رفیقت خستس خب تو هم اگه رفیق باشی خسته میشی وقتی تو ناراحتی حتما رفیقتم اگه رفیق باشه ناراحت میشه و این سلسله ادامه داره تا بی نهایت 

خستمون کردن، بی رمقمون کردن، بی حوصلمون کردن، ماها میتونیم با بی پولی بسازیم، یعنی اکثریت ملت ما میتونن با بی پولی بسازن اما وقتی چشممون دزدی یه عده ای رو میبینه و بی پولی خودمون خب دیگه نمیسازیم اهل شورش و غوغا نیستیم میریزیم تو خودمون وقتی میبینم یه عده ای دارن با چه وضع اسف باری زندگی میکنن میخوای داد بزنی توی ماه رمضون وقتی سوار واحد شدم تا یه مقصدی برم یه تعدا زن و بچه رو دیدم سوار واحد شدن یه دختر کوچولو شاید هشت نه ساله کاملا مشخص بود لباس نداره و یه مانتویی که آستیناش کنده شده بود از بغل هم پاره بود پوشیده بود تموم بدنش کثیف با دیدن این صحنه کجا میتونیم حال دلمون خوب باشه نمیخوام شعار بدم که یعنی حالا من درد مردم رو دارم نه اما اگه یه ذره صفت انسانیت تو وجودمون باشه لازم نیست فرشته باشیم فقط هنوز یه ذره انسان باشیم دیدن بعضی از صحنه ها حالمون رو خراب میکنه یا وقتی توی مسیر با میربیس پسر کوچولوی افغانی که با مادرش کنارم نشسته بود صحبت کردم گفت پدرم مریضه ولی پول نداریم ببریمش بیمارستان هرجا میریم میگن پول ماهم حیچ در آمدی نداریم تو خونه خوابیده هر روز داره لاغر میشه که به عبارتی من این جمله رو اینجوری تعبیر میکنم تو خونه خوابیده تا بمیره نه پول دارن که ببرنش بیمارستان نه هیچ دکتر پدر آمرزیده ای پیدا میشه که بخواد از سر خیر خواهی این رو درمان کنه پس باید درد بکشه تا توانش تموم بشه تموم اینا حال آدم رو بد میکنه مردمی که اینقد غرق خودشون و دنیای مجازی و غیر مجازی خودشون شدن که رسم مردمیت رو از یاد بردن دولتی که فقط بازی دادن مردم فراموشکار فراموش شده ، شده براش سرگرمی  کاری به هیچ دولت و جناح خاصی ندارم همه دول آمده ، رفته ، خواهد بیامده، فرقی نمیکنه بوی قدرت چنان مستشون میکنه که فقط دوست دارن همه رو بازی بدن تا باشن تا اسمشون باشه و الخ....... اینقد حرف دارم که اگه بخوام بزنم باید بیش از اینا بگم ولی بغض دارم برای تک تک حرفام اشک دارم حال دلم خرابه دلم مریضه دل من تنهایی نه دل یه ملتی مریضه خاک وطن دیگه بوی خون نمیده بوی ریا و دزدی حرف مفت میده، وقتی خاک بوی خون جوونایی بده که پای ذره ذره اعتقادشون وایسادن زنده ها خجالت میکشن نامردی کنن ولی اینقد روی خاک وطن آب دهن آدمای ریاکار و بی هویت ریخته شده که همه جار رو بوی ریا گرفته دلم پره بی خیال این حرفا کاش یه بارون بزنه یه بارون که همه چی رو بشوره و ببره اونوقت دوباره ماها خوب بشیم دوباره بخندیم، دوباره روی جدولای کنار خیابون راه بریم کاش بارون بزنه بوی ریا رو بشوره دوباره خون تازه تو رگای وطن جاری بشه بوی خون رو بفهمیم کاش.................


پ.ن از سیاست متنفرم اما مجبورم بهش فکر کنم مجبورم میفهمی مجبورم  از هیچ گروه جناحی خوشم نمیاد از هیچکدومشون دوست دارم فازغ از همه اینا زندگی کنم اما اطرافم پر است از آدمایی که من بهشون گرده خوردم و اونا به این مسائل گره خوردن 

۴ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
بنت شهرآشوب
۱۰ شهریور ۰۹:۰۹
یاااااااااااااااا حضرت عباااااااااااااااس!!!
الان بر و بچ بالا میان دستگیرت میکنن میبرنتتتتاااااا!!!!
تو اینهمه حرف در دل نهفته داشتی و نمی گفتی؟؟؟؟
فامیل زندگی کردن سخت شده. یعنی زندگی رو برامون سختش کردن. نصفش اونا، نصفش خودمون.خیلی پوست کلفتی میخاد وسط اینهمه بیداد، بتونی زندگی عادیتو ادامه بدی، ولی من یه منطقی دارم که میگم وقتی کاری از دستت بر میاد انجام بده، وقتی کاری از دستت بر نمیاد، دنیای خودتو داغون نکن. غصه خوردن برا دیگران خوبه، ولی تا این حد که بی خیالشون نباشی و براشون کاری بکنی، نه اینقدر که آرامش و اعصاب خودتو بگیره و حالا معزل بشه دوتا: یکی مشکل اون، یکی اعصاب داغون خودت...
درسته که به قول شاعر شیرین سخن: کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد.... ولی این حرفا بهونه ی خوبی برای ننوشتن تو نیست!!! سر من یکی رو گولی نمالللللللللل

پاسخ :

ببین قبول دارم حرفت رو غصه خوردت فایده ای نداره ولی افسرده ای افسرده کند کل جهان را 
دیشب وقتی تو گفتی سرم داره میپوکه با بی حوصلگی جوابم دادی رفتی خوابیدی منم رفتم خوابیدم نمیدونم شاید من خیلی احساسیم ولی من انرژیم فوق العاده به انرژی آدمای اطرافم وابستس میتونم به ظاهر نشون بدم پر انرژیم ولی به باطنم بی روح میشم همش تقصیر توهه تو مقصر همه چی هستی خخخخخخخخخخخخخخخ
بنت شهرآشوب
۱۱ شهریور ۱۲:۲۵
خخخخخخخخخ
نه بابا انقدرام حالم بد نبود که. سرم درد میکرد، کله ام رو هی تو گوشی کرده بودم با این نرم افزار کاریکاتوره بازی کرده بودم، بعدم یه کم چت کردم، یهویی حالم بد شد. بعدش که سرم از گوشی در اومد، یه قرصم خوردم، بهتر شدم.
ببین از من به تو نصیحت حالتو وابسته به حال بقیه نکن. خیلی ها اطرافت ممکنه داغون باشن. تمرین کن که حالت خوب باشه. حتی اگه حال همه ی اطرافیانت داغونه. تا تو با انرژی مثبتت به اونا هم روحیه خوب بدی. منم اینجور بودم. ولی خیلی تمرین کردم بهتر شدم
در مورد شعرت هم فک کنم یه کم تلخیص کردی توش!!!
"افسرده دل افسرده کند انجمنی را " شنیده بودیم. ولی اون شعرو رو انصافا نشنیدیم

پاسخ :

حرف حساب جواب نداره واقعا درسی که از دیدن بابا لنگ دراز گرفتم این انرژی جودی بود در هر حالی حتی موقعی که بدترین وضعیت رو داشت پر از انرژی بود
بنت شهر آشوب
۱۴ شهریور ۰۹:۰۹
دقیقا مثل جودی.
با وجود اینهمه مشکلاتی که داشت ولی همیشه برای حال خوب خودش تلاش میکرد. تلقین میکرد. به قول ما خودشو ول نمیداد تا غم بیاد ببردش. همیشه در حال دادن انرژی مثبت و حال خوب به خودش بود
کتابشو بگیر و بخون. اون فیلما رو هم برامن برفس!!!!
ریحان
۰۸ مهر ۲۳:۵۱
ای بابا
چقدر نوشته بودی و من نمیدونستم...
دمت گرم...
چیزای خیلی خوبی نوشتی...
حالم از دست این بی عدالتی و دزدیا و مفت خوریا گرفته شده...
آقای همسر داره توی بدترین نقطه ی شهر خدمت میکنه...
وقتی ازش می پرسم چه خبر؟ حتی تحمل شنیدن یکی از مواردش رو هم ندارم...
از تن فروشی و دله دزدی و اعتیاد گرفته تا باندای قاچاق و پارتی بازیا و زیر آب زنی ها...
برای اون که توی اوج بدبختیای مردم قرار میگیره و برای من که این روزا بیشترین وقتم رو با اون میگذرونم خوشبینی به آینده یه کم سخته!

پاسخ :

واقعا همینه چیزایی وجود داره که ماها اصلا نمیبینم نمیفهمیم که اگه ببینیم و بفهمیم داغون میشیم چند وقت پیش ماجرای یه مدرسه دخترونه توی یزد رو شنیدم که تا چند روز هنگ بودم که دختر بچه های مدرسه ای  چرا به این طرز کثافت زندگی کردن افتادن ولی باید به آینده خوش بین باشیم یه آیه ای توی قران هست که میگه هرکس نفسی را (یک نفر) زنده کند گویی جمعی را زنده کرده است فک میکنم ماهم وظیفمون تو این اوضاع اولی اینه که تقوای خودمون رو حفظ کنیم دوم این که اگه جای زمانی لحظهی کاری به دستمون اومد که میتونیم خدمتی بکینیم راهی رو باز کنیم بی دریغ و بدونه چشم داشت کارمون رو انجام بدیم
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان