فال قهوه

قهوه ام را تنها با این خیال خوردم که تو در فالم باشی

فنجانم راشکستم وقتی تو هیچ کجای فال من نبودی

۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
بنت شهرآشوب
۱۹ مهر ۰۹:۲۲
گیسو به هم بریز و جهانی ز هم بپاش
معشوقه بودن است و "بریز و بپاش" ها

پاسخ :

معشوقه بودن است و "بریز و بپاش" ها
بنت شهر آشوب
۱۷ آبان ۰۹:۱۰
صورتت شعر است و هر یک تار زلفت مصرعی

شعر را یک مصرع پیچیده زیبا می کند...
بنت شهر آشوب
۱۷ آبان ۱۲:۱۲

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسه‌ای در من، به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود

اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغل‌پیشه، بهانه ‌اش نشنیـدن بود

چه سرنوشـت غم‌انگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود


حسین منزوی
مح
۲۳ آذر ۰۹:۳۹
سلااااام
خوبی؟
آدرست رو نداشتی از وبلاگ اشی اومدم اینجا
ذوق و سلیقه ات خرف نداره
راستی نمیخواد جواب بدی چون ممکنه دیگه نیام

پاسخ :

سلام جواب سلام واجبه 
من خودمم دیگه به اینجا سر نمیزنم سا ل به سال چی بشه بیام 
قابلی نداشت
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان