يكشنبه ۱۱ مرداد ۹۴
تمام دلخوشی دنیای من این است که ندانی و دوستت بدارم!
وقتی میدانی و میرانیم چیزی در درونم فرو میریزد چیزی شبیه غرور!
بابا لنگ دراز عزیزم گاهی خودت را به نفهمیدن بزن بگذار دوستت بدارم!
بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند...
بابا لنگ درازعزیزم همین که هستی دوستت دارم حتی سایه ات را که هرگز به ان نمیرسم...!
بعضی جمله ها بیتا و شعرا یه حس آشنایی برات دارن یه حسی که انگار تجربشون کردی مثل همین جمله بالا که میگه وقتی میدانی و میرانیم چیزی درونم فرومیریزد چیزی شبیه غرور!!!!
یا رباعی پست قبلی او دو بیت آخرش تلخ است اوقات تلخ و خالی مثل /// فردای قرارهای بر هم خورده
این فردای قرار های بر هم خورده یه حس آشناست