دارم هوای گریه خدایا بهانه ای


بی تو منم و دقایقی پژمرده
نه زنده حساب میشوم نه مرده
تلخ است اوقات، تلخ و خالی مثلِ
فردای قرارهای بر هم خورده

محمد مهدی سیار

۲ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
بنت شهرآشوب
۱۰ مرداد ۱۱:۵۰

رقص باید که عجین با دف و سرنا بشود

باده خــوب است بـــه اندازه مهیا بشود

داده ام دخترکان سیب بریزند به حوض

گفته ام تا همـه جــا هلهله برپا بشود

شاعران با غزل نیمه تمام آمده اند

دامنت را بتکان قافیــــه پیدا بشود

روسری سر کن و نگذار میان من و باد

سر آشفتگی مـــوی تـــو دعـــوا بشود

هیچکس راهی میخانه نخواهد شد اگر

راز سکر آور چشمـــان تـــو افشا بشود

بلخ تا قونیه از چلچله پر خواهد شد

قدر یک ثانیه آغوشت اگـــر وا بشود

حیف ! یک کـــوه مذابی و کماکان باید

عشوه هایت فقط از دور تماشا بشود

پاسخ :

شاعران با غزل نیمه تمام آمده اند

دامنت را بتکان قافیــــه پیدا بشود


عااااااااااااااااااالی بود 

طیب الله انفسکم

بنت شهرآشوب
۱۲ مرداد ۰۸:۲۳
طیب الله انفسکم!!!!!!!!
با حضرت آقا همزاد پنداری کردی فامیل؟؟؟؟؟!!!!!!

پاسخ :

خیلی از این تکیه کلام خوشم میاد
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان