در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم

دل نازکی  گناه بزرگیست

تنها برای اینکه بگویی دل نازک نیستی به اجبار با لبخندهای دروغیت میخندی

۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
بنت شهرآشوب
۲۳ تیر ۱۳:۳۱
خط به خط، اشک نویسی مرا می خوانی
رفتنت، رفتنِ جان است، خودت می دانی

مثل هر بار که بستی و نرفتی، این بار
چمدان باز کن و باز بگو می مانی

هی مرا پس زدی و پیش کشیدی، نکند
پای برگشت نداری که مرا می رانی؟

بروی باغچه ی قالی نُه متری ما
خشک خواهد شد از این غصّه که می افشانی

هر چه گفتم که بمان، فایده انگار نداشت . . .
رفتنت، رفتن جان است، خودت می دانی!

رضا احسان پور

پاسخ :

خیلی قشنگ بود فک نمیکردم رضا احسانپور به جز شعر طنز به این قشنگی غزل بگه
MENU
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان