يكشنبه ۲۱ تیر ۹۴
شانه هایش را تکانی میدهد
تا گرد و غبار تنهایی را که بعد از رفتن تو
بر روی وجودش نشسته است بتکاند
گلویش ورم کرده است
دکترها می گویند توده ای در گلویت هر روز در حال بزرگ شدن است
اما خودش خوب میداند این تلنبار بغض های نشکسته است..............
وقتی رفتی همه زندگی او را با خود بردی
حتی اشک چشمانش را.........