باز هم ماه تیر رسید
با تمام گرمای طاقت فرسای این ماه ولی برای من حس خاصی داره پر از شوق پر از دوست داشتن فک میکنم همه آدم ها به ماه تولدشون علاقه خاصی دارن.
این روزها که روز شمار 26 سالگیم رقم میخورد کمی مضطربم دلهره ای عجیب و غریب تمام وجودم را فرا گرفته است
وقتی به عقب بر میگردم به روزها و سالهای گذشته به آرزوهایی که روزی برایشان میدویدم به رخوتی که سالهای اخیر دامن گیر زندگیم شده است و تمام شور جوانیم گرفته است به راههای پیش و رو مانده جاده های طی نشده آینده
زندگی که هرگز نمیتوانی بفهمی چقدر دیگرش سهم توست نفسهایی که شماره باقی مانده اش در دستان تو نیست .
آینده ای که دوست داری برای ساختنش تمام توانت را به کار بگیری
کوهی از آرزوهای به جا مانده و فرصتی که مثل برق میگذرد
کمی مضطرب میشوم
دست وپایم را گم میکنم
سالهای قبل، از روزها مانده به تولدم همه را خبر میکردم شوری به پا میکردم که آی جماعت به هوش باشید ماه تیر در راه است انگار هیجانی، شوقی و شوری تمام وجودم را میگرفت فریادی که یکسال دیگر بزرگ شدی و بزرگ شدن در آن سالها چه آرزوی قشنگی بود.
اما این روزها دوست دارم سکوت کنم در مقابل این بزرگ شدن
این روزها میفهمم که بزرگ شدن رسیدن به این آرزوی روزهای خوش کودکی تاوانی بس سنگین دارد
این روزها تاوان رسیدن به آرزوی کودکیم را میدهم
دوست دارم فرار کنم از زمان و کمی ساعت را بخوابانم
دوست دارم بزرگ شوم اما نه با تقویم
بزرگ شدن تقویمی فقط مرا مضطرب میکند
میخواهم آنقدر بزرگ شوم که ماها و سالها را تسخیر کنم و هر سال تولدم برایم سکوی پروازی باشد رو به آینده ای عظیم
پ. ن دهم تیر روز تولدمه بغض دارم با این وجود به خودم تبریک میگم و کمی هم خودم را نصیحت میکنم که تلاش کن عمر تو در حال گذشتن است برای طاهره سی ساله چهل ساله برنامه بریز و آینده را بساز وگرنه مجبور میشوی با آینده بسازی